اشک از چشمانم جاری ست.مادر...

صدای سورنا و دهل در کوچه ها پر شده دلم گرفته از این شهر بی تفاوت.امان از این همه غربت...مادر جان اجازه می دهی به تو پناه ببرم؟!

از امشب در دل من شور و نوایی ست جامه ی نوکری پوشیدم به راستی که عاشورایی دیگر در آن کوچه اتفاق افتاد   امان از مردم بینای کور دل...      

مردک پست عمری نمک بابا خورد   

داد زد بر سر مادر به غرورم بر خورد                         

"یا مهدی ادرکنی"