تخیلات ذهنی یک تازه به دوران رسیده!

قدس


...بدون شرح...

۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۴ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

یداللهـ

بعد از رحلت پیامبر (ص)، دوره ی جدیدی در زندگی امیرالمومنین(ع) آغاز شد از طرفی سخت ترین دوره ی زندگی حضرت، دوره ی سکوت.بعد از ماجرای سقیفه و بیعت کردن با ابی بکر،  حضرت به غیر از مواردی در اوایل که به شناساندن خود و شایستگی خود برای حک.مت می پرداختند، سکوت کردند و فرمودند تا جایی که احساس کنم امور مسلمین به سلامت در جریان است سکوت می کنم تا اینکه جنگ های رده شروع شد و عده ای شروع به از بین بردن اسلام کردند، حضرت به صورت فعال وارد میدان شد که در جایی خود را وزیر خلفا نامید. با اینکه خود را شایسته و لایق حکومت می دید دست به قیام نزد چون در کار علی هیچ "من"ی وجود نداشت و فقط برای مصلحت اسلام قدر بر میداشت. بعد از بالا گرفتن فساد و ظلم در دوره ی خلافت عثمان و بالا گرفتن اعتراض ها در شهر ها، مردم و خواص بی بصیرت با رهبری معاویه، خلیفه سوم را در خانه محاصره و نقشه قتل آن را داشتند . با وجود مخالفت های شدید علی(ع) در مقابل قتل عثمان، او را کشتند. حضرت می توانست جلو بیاید و بگوید خوب شد راحت شدیم! اما باز هم تمایلی به قدرت نشان ندا و به منیت خود هیچ اعتنایی کرد. ای مردم مرا رها کنید و بروید سراغ دیگری. سخنی که به مردم می گفت اما علی رقم نارضایتی قبول کرد.حکومتی که علی(ع) در دست گرفت دوره ی پیامبر(ص) نیست که فقط یثرب و مکه و طائف را در بر داشته باشد با مشکلات اقتصادی و دیگر مشکلات. حکومتی که از آسیای میانه تا شمال آفریقا را احاته کرده بود و دیگر مشکل اقتصادی وجود نداشت و علی نشان داد که در یک همچین حکومتی نیز می توان احکام الهی را پیاده کرد و راه رسول اکرم(ص) را دنبال کرد. علی(ع) در همین راه نیز کشته شد، آری علی(ع) را عدلش به خاک و خون کشید.

۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۴۴ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

با هزاران امید به در خانه ات آمده ام

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

انا انزلناه فی لیله القدر

و ما ادراک ما لیله القدر

لیله القدر خیر من الف شهر

تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر

سلام هی حتی مطلع الفجر

...

دوباره شب ستاره ها فرا رسید و من خار ترین و گنه گار ترین...

چه سعادتی؟ چه کاری انجام داده ام که در میخانه ی دوست راهم داده اند؟ باز هم جام عشق را پر خواهم کرد و از باده ی دوست مست خواهم شد.

هرگز نگویم که دست مرا بگیر      گویم گرفته ای زعنایت رها مکن

باز صدای الغوث الغوث بندگانت بلند خواهد شد که تو با گوشه ی نگاهت این بزرگ لکه های روی صورتمان را پاک گردانی.

چه قلبی دارم که حتی بلد نیست با تو سخن بگوید

فقط بلد است بگوید حسین...

نمی تپد،حسین حسین می کند.

تو بزرگی،چرا از تو بزرگی نخواهم، تو می توانی بدی هایم را به خوبی تبدیل کنی نه فقط پاکشان.

دوست دارم از این زندگی فانی و تمام شدنی به حیات عند الرب برسم و جانم را در راه تو فدا کنم.

دوست دارم مانند علی اکبر(ع)حسین اربا اربا شوم تا هر چه دارم در راه تو هدیه کنم.

خودت در همین کتابی که این شب ها روی سرمان می گذاریم گفته ای که توسل کنید برای رسیدن به من

پس فقط می گویم حسین...

یا الهی در این مجلس سرمستان همه منتظر کرم و لطف الهی هستند و آمادهی رسیدن به آخرین سلاله پاک نبوی(ص)

ببخش گناهان پرده ای که مانع دیدن رخ یار شده اند.

اللهم عجل لولیک الفرج


۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۰۷ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

من یک محجبه‌ام.... لطفا مرا مسخره کنید.... همانگونه که:

نوح را مسخره کردند. (۳۸)

موسی را مسخره کردند. (۲۵)

پیامبر قوم عاد را مسخره کردند. (۲۶)

و در یک کلمه مسخره شدن،

تنها شکنجهٔ مشترکی بود که همهٔ پیامبران آن را تجربه کردند. (۱۱)

سخت‌ترین شکنجه‌ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد.

تا آنکه خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود:

(اگر تو را استهزا کنند نگران نباش، پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. (۱۰-۳۲-۴۱)

اما بدانید خداوند وعده داده است:

از آنان روی گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (۹۵)


تا در روز قیامت بگویند:

«افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان بودم!» (۵۶)

پس مرا هم مسخره کنید!

مادرم زهرا (س) جلوی نابینا هم حجابش را حفظ کرد! من هم یک محجبه‌ام! الگویم زهراست!

پس تا می‌توانید مسخره کنید در من اثری نخواهد داشت.

منابع:

وبلاگ کازرون،سوره مبارکه هود (۳۸)،سوره مبارکه شعراء (۲۵)،سوره مبارکه احقاف (۲۶)،سوره مبارکه حجر (۱۱)،سوره مبارکه انعام (۱۰)،سوره مبارکه رعد(۳۲)،سوره مبارکه انبیاء (۴۱)،سوره مبارکه حجر(۹۵)،سوره مبارکه زمر(۵۶)

۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۴۰ ۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

عقیله العرب

زینب.....

ام المصائب، بانویی که الگوی کاملی از زندگی سراسر کمال و معنویت علوی و فاطمی است. عفت و حجاب زهرا(س) از یکسو، خطبه ی شکننده اش از سوی دیگر.درست است،.او انتخابگر راهی بود که مادرش صدیقه کبرا(س) جانش را فدای راه کرد.از طرفی هم مایه افتخار علی(ع)بود. (زینب) یا (زین اب)

علاقه ی آسمانی و ملکوتی به برادرش حسین(ع). شرط دیدنش بعد ازدواج و همراهی وی در سفر ها، چه سفری جز کربلا و چه همراهی جز گودال شهادت.عجب شیر زنی ست دخت الحیدر...

صدیقه صغرا(س) در آن یازده روزی که در کربلا خیمه های غم و غصه شان را برپا کرده بودند، همانند یک مادر برای یتیمان و کودکان، تسلای دل حسین و پرستاری برای امام سجادش. در همه این روز های پر محنت مخصوصا عاشورا و آن اتفاقات شوم، احدی ندید که حتی معجرش اس سرش بیفتد. این زینب است دختر ستون دین تکمیل کننده راه کربلا ، عقیله العرب..خطبه ای که در کوفه ایراد کردند هنوز هم بر سر زبان هاست و گوش تاریخ را نوازش می کند.آنگاه که دستور به سکوت کرد و نفس ها به سینه برگشت و صدای زنگ ها ساکت شد. نماد آزادیش حجابی که در اوج گمنامی رسالت خود را بیان کرد.اشک ها را جاری کرد و دل ها را تکان داد و جایی برای تحریف نگذاشت.در مجلس حرامیان بار دیگر چهره علی را برای همگان نمایان کرد و با توصیف زیبای شهادت حجت را بر دوزخیان تمام کرد. زیبایی مطلق.اوج اقتدار یک زن با وجود یک چادر؟!عجیب است... اگر رشادت های زینب نبود کربلا هم در کربلا سرش از تنش جدا می شد

کل یوم عاشورا.حال تو ای خواهر وظیفه ات چیست؟ سلاحت را محکم چسبیده ای؟ خط به شما نیاز دارد، به سلاحت. این جنگ دیگر شمشیر و تفنگ نمی خواهد. عاشورای امروز با چادر سیاه توست. مگر زینب آن نیست که در راه عفتش عباس می دهد نخ معجر منی دهد؟ زینبی باش یا حسینت ظهور کند...


۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۳۰ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

بیرق


پس از مدتها بالاخره تونستیم نشریه بیرق که صاحب امتیازش هیئت ثارالله"رهروان امام و شهدا" زنجان هستش وارد وبلاگ کنیم.

شماره یک نشریه آمادس ایشالا شماره های بعدیش رو هم تو وبلاگ قرار بدیم. لطفا مطالعه کنید و برای بهتر شدن و پیشرفت نشریه نظرتون هم بزارید

http://hosseint427.persiangig.com/image/nashr1-4.jpg


http://hosseint427.persiangig.com/image/nashr2-3.jpg

۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۷ ۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

رمضان و ...

بسم الله الرحمن الرحیم

خواستم این ماه پر برکت رو و این سفره الهی رو با مدح این ماه شرو کنم ولی یه چیزی به چشم خورد که لازم شد اول این ماه رو با این مطلب شرو کنم.

خوندنش خالی از لطف نیست

تامل......


اینجانب فاطمه.م ‌روز 26 مهر ماه سال 1391 هنگامی که در حیاط مدرسه برای حرکت و رفتن به اردو بودم با اجازه دو نوبتی از معاونم به سرویس بهداشتی مدرسه رفتم، در هنگام برگشتم به سمت اتوبوس‌ها، پایم به چادرم گیر کرد و جلوی یکی از مینی‌بوس‌های متوقف به زمین افتادم. به حالت نیم خیز در‌آمدم تا بلند شوم اما متأسفانه راننده مینی بوس که گویا من را ندیده بود، حرکت کرد و من را به زمین انداخت و بر روی پایم متوقف شد و باز هم متأسفانه متوجه حضور یک فرد به زیر لاستیک نشده و با صدای جیغ من ماشین را روی پایم به عقب و جلو حرکت می‌داد تا من را از زیر ماشین در‌آورد و موفق نشد و رانندگان دیگر حاضر در مدرسه و معلمان، مینی بوس را حرکت داده و من را از زیر آن بیرون کشیدند و با‌اورژانس به بیمارستان امدادی مشهد منتقل شدم. در دو ماه،‌ سه بار ‌عمل جراحی شدم و پس از ‌عمل سوم‌، پای سالمم هم ‌به خاطر برداشت پوست برای پیوند متحمل آسیب وسیعی شد.

پس از سه ماه از حادثه، سرانجام اتفاقی مدیر کل آموزش و پرورش استان خراسان رضوی که تازه مطلع شده بودند، به عیادت من آمد‌ و با وعده‌های بسیار، من و خانواده ام را خوشحال کرد؛ اما اکنون که 9 ماه از آن حادثه دلخراش ‌‌می‌گذرد، هنوز هیچ کدام از آن وعده‌ها محقق نشده و ما هنوز ‌صدای یک نفر از مسئولین استان را برای دلجویی و آگاهی از وضع جسمی و روحی‌ام نشنیدیم و همچنان منتظریم.

توضیحات بیشتر در نامه درد ‌دلی من به وزیر محترم آموزش و پرورش:

جناب آقای وزیر سلام

من یعنی دختری 12ساله با کوله باری از آرزوها از شما درخواستی ندارم جز اینکه دقایقی کوتاه به سؤالات من پاسخ دهید، مگر نه اینکه شما نیز معلم هستید و کار معلمان پاسخگویی به سؤالات دانش آموزان است و مگر این نیست که همیشه معلمان برگه‌ی سؤال در مقابل دانش آموزان میگذارند و این بار دانش آموزی برگه‌ی سوالاتش را مقابل معلمی قرار داده است.

آیا فقط سوختگان در مدارس مختلف دانش آموزان این کشور هستند و من که به خاطر حفظ تاج بندگیم چادر لحظاتی زیر چرخ‌های سنگین مینی بوس حامل بیش از 20 دانش‌آموز بودم، دانش‌آموز این کشور نیستم؟

اگر خدای نکرده این اتفاق برای فرزند خود شما می‌افتاد، چه می‌کردید؟

و در پایان از شما می‌خواهم پاسخ این سؤالاتم را همان طور که خود شما معلمان به ما آموختید در عمل نشان دهید، نه در کلام.

پی نوشت: با همه این تفاسیر آیا من حق دیدار چند ثانیه ای شخص شما را نداشتم که کسانی که حرف از هم‌دردی با من می‌زدند این اجازه را به من ندادند و هنگامی که نامه وزارتی به شماره 40671 در تاریخ 5 /3/ 1392 به دست همکارانتان در خراسان رضوی رسید، به جای تماس، مشورت، سؤال و دلجویی از من و خانواده ام به تماس تلفنی پدرم پاسخ نامربوط داده و نتوانستند ناراحتی شدید خود را از مکاتبه و درد دل با شما و معاون محترمتان پنهان کنند و تا این لحظه هیچ اطلاعی از محتوای نامه وزارتخانه و پاسخ خراسان به آن نامه به من و خانواده ام داده نشده است.
منبع:www.tabnak.com

(خیانت بدترین ضربه به یک نظام شمرده میشه...
به نظرت تقصیر کیه؟ چادر؟؟؟ یا منی که خودمو بچه مذهبی میدونم؟؟
یــــــــــــــــــــا؟؟؟؟؟)

۱۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۱۴ ۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

بیعت

این چه رسمی ست، مردمانی که برای بیعت کردن با علی به آن هجوم آوردند در حالی که حکومت برای علی همانند آب دماغ بزی در کوهستان است، برای پسرش قد علم کنند و نیزه های بلند برای علمدارش بسازند. بازار شمشیرسازان آن شهر بی وفا رونق گرفته بود،وای بر تو ای شهر که برای کدام پیکار سلاح میسازی...

برای کاخ سبز شام که بهشتی ست در آن مغز های نیم گرمیتان؟یا برای بوزینه هایی که از منبر رسول الله(ص) بالا می روند؟ وای بر تو...

در میدان گه راز سر منشا هستی را که عالم دور او طواف می کند شهید کردید برای ملکی در ری که اگر نتوانید از گندم آن شهر بخورید جو که هست!!! وای بر شما... بیعت ها فرق می کند، در شام دست می دهند و در کربلا"دست".

شما چه کسانی هستید و در کدامین جبهه جان می دهید که فرزندانتان عروسک قاتل خون خدا را در کوچه پس کوچه ها می گردانند و به آن سنگ می زنند. به کدامین طرف؟ دیگر مهم نیست. مانند گرد غبار هایی که همسفر باد هستند و همیشه در چشم مبارزین می روند. سلاحتان جهل و سپرتان پوچی.

حال که در زمان خود هستیم مبادا به این فکر باشیم که اگر در کربلا بودیم جانمان را فدای حسین می کردیم و ... بعد هزار و چهارصد سال هنوز هم کربلا بر پاست و در تمام روز ها عصر عاشورا تکرار می شود. بسم الله.

همه ی ما در این وادی پر رمز و راز امتحان خواهیم شد. اگر حسین در کربلا باشد و تو نباشی، دیگر مهم نیست پای شراب یا در مجلس قرآن...

آنان که رفته اند حسینی کار کرده اند، آنان که ماندند باید زینبی باشند.

۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۴:۰۴ ۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

به سوی او...

با تو شروع می‌کنم ای ابتدای من

ای جلوه خدایی بی‌انتهای من

پایان راه تو به خدا ختم می‌شود

از راه کربلاست مسیر خدای من

لحظه به لحظه محضر زهرا رسیده است

رنگ خدا گرفته اگر گریه‌های من

از روی فرش‌های حسینیه عزا

تا عرش می‌رود اثر ردپای من

شکر خدا که در دهه آخر الزمان

خرج تو می‌شود نفس من صدای من

این گریه‌ برای تو کفاره‌ من است

این راه توبه‌ای است برای خطای من

از من نیاز می‌رسد و از تو ناز، عجب

دردسری شده سفر کربلای من

علی اکبر لطیفیان

شکرخدا سفری دارم که فرصت بیرون زدن برام پیش اومده

چند روزی نیستم

از همتون شدید شدید التماس دعا

۰۴ تیر ۹۲ ، ۰۶:۳۶ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی

سفر عشق

و هنوز هم در انتظار فرج خود و بریدن از نفس تا پرواز به سوی عرش خدا

می گویند که عرش خدا در زمین است،آری آری عرش خدا در زمین است


مدتی هست که ضریحت را تازه کردند و جامه ای نو برایت آورده اند، ولی هیچ ضریح و تکه آهن طلا کاری شده ای جای آن که مادرت بافت را نمی گیرد. حسین جان برای تولدت پیرهن گرفتم اما شرم می کنم از مادرت...
چه کشید آن ضریح قدیمیت وقت جدایی
من همین جا زیارتت می کنم و دلم را بر مشبک های ضریحت قفل می کنم
السلام علی الحسین
وعلی غلی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین

منتظرم....در انتظار آمدن فرزندی از فرزندان زهرا(س)
کربلای من همان است که وعده ی آمدنش را داده ای.همان که پرچم یا لثارات الحسین بر دوش دارد و قصد انتقام از اهل کفری که جامه ی اسلام را بر تن کرده اند دارد.........و آن کوچه...و آن فدک...از کسانی که شما را خیلی وقت پیش از کربلا شهید کرد.
به شرفم قسم تا پای جان پای هدفم خواهم ماند.وهرچه دارم به پای حسین زمانم خواهم ریخت
و ای کربلا
چه بد مهمانداری کردی ای زمین...

داداشای گلم دعام کنید...

۲۹ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۱۱ ۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدرضا کرمی